جزئیات تصویر
پرامپت فارسی
"در پارکی نیمهشب، روی نیمکتی قدیمی، دو دوست نشسته بودند. علی با کتابی کهن در دنیای کلمات گم شده بود، در حالی که رضا در نور سرد موبایل غرق بود. ناگهان، نور چراغ برق بالاسرشان، مانند اشارهای الهی، تنها بر علی و کتابش تابید. این نور نه تنها صفحات کتاب، بلکه حقیقتی بزرگتر را روشن میکرد: در دنیایی که همه در نورهای مصنوعی غرق شدهاند، تنها کسانی واقعاً میدرخشند که به دنبال نور حقیقی دانش هستند. داستانی نمادین بنویس از این لحظه و افکاری که در ذهن هر یک از این دو شخصیت میگذرد."





